9 رباعی از حکیم مهدی الهی قمشه ای
ما عالم بی شمار و بی حد دانیم
ما فوق زمان و دهر و سر مد دانیم
روشن کن برق صد هزاران خورشید
یک پرتو حسن روی ایزد دانیم
........
ای یار عیانی و نهانی ما را
جود تو وجود جاودانی ما را
هر صبح به درگه تو با سوز و نیاز
آییم به ناز اگر بخوانی ما را
........
از اهل صفا و معرفت دور مباش
مست از می کبر و آب انگور مباش
خواهی که عزیز خلق و خالق باشی
خود بین و دورنگ و تند و مغرور مباش
........
آن کس که ز کوی معرفت دور بود
تن پرور و خود پسند و مغرور بود
هر جان که به نور علم و دین روشن شد
در هر دو جهان بزرگ و مسرور بود
..........
گر آتش جنگ شد جهان سوز ای دل
چون ماه شبانه محفل افروز ای دل
در صبح که شمع جنگ خاموش شود
مایم به لطف دوست فیروز ای دل
...............
757
هر گه به سر قبر عزیزان رفتم
از سوز فراق اشک ریزان رفتم
تا شمع صفت نشینم آنجا گریان
پروانه وش اوفتان وخیزان رفتم
...........
گر حاکم نفس خودپسندی مردی
ور جز به خدا طمع نبندی مردی
مردی نبود غرور و تزویر و فریب
گر پاک سرشت و هوشمندی مردی
758 .............
از نیک و بد خلق جهان آزادیم
با مهر بتی به هر دو عالم شادیم
بر خال لبش که دانه مرغ دل است
عمریست به دام آن صیادیم
758
................
جان رفت ز تن مرا چو دلدارم رفت
تاب دل و آب چشم بیدارم رفت
ماه شب و مهر روز من پنهان شد
استاره صبح از شب تارم رفت
758
............